خدا کند یک اتفاق خوب بیافتد وسط زندگیمان
آری همینجا
وسط بی حوصلگی های روزانه مان ،
نگرانی های شبانه مان ،
وسط زخم های دلمان
آنجا که زندگی را هیچوقت زندگی نکردیم ..
یک اتفاق خوب بیفتد
که خاطرات سالها جنگیدن و خواستن و نرسیدن از یادمان برود…
آنگونه که یک اتفاق خوب
همین الان ؛
همین ساعت ؛
همین حالا ؛
از پشت کوه های صبرمان طلوع کند و
غروب همه غصه هایمان باشد
طلوعی که غروبش همیشه خیر است…
موضوع: "خدایا عاشقش کن تا..."
خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من را
بفهمد روزگار غمگسار سرد من را
خدایا عاشقش کن تا بداند عاشقی چیست
بداند درد جسم و قلب عاشق از رخ کیست
خدایا عاشقش کن تا زبان من بداند
بداند تا سخن از نیش زخم خود نراند
خدایا عاشقش کن تا دلش بی تاب باشد
دو چشمش تا همیشه پر غم و بیخواب باشد
خدایا عاشقش کن تا فقط آشفته باشد
فقط درد دلش را با دو چشمم گفته باشد
خدایا عاشقش کن نا صبور و اهل باشد
برای من بدست آوردنش هم سهل باشد
خدایا عاشقش کن تا بداند چشم به راهی
بداند، تا بفهمد، تا کشد از سینه آهی
این شعر از خانم مریم خوبرو و از دفتر شعر عاشقانه های یک ماهی ایشان است.